این روزها شاهد نوعی دگر دیسی در فضای سیاسی اجتماعی کشور و به تبع آن فضای فکری و اجرایی جنوب فارس و مرکزیت آن لارستان هستیم. پیوند طیفهای اصلاح طلب و معتدل- عمدتا شامل بدنه مدیریتی دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و خاتمی به علاوه اصول گرایان میانه رو و البته نیروهای نوگرای نسل جدید- موجود جدیدی به صحنه آورده که مشخصات همه ی طیف ها را دارد؛ اما خود موجود دیگری ست.
این ترکیب در صورتی که بتواند همراهی بدنه اجتماع را با خود داشته باشد و از مسیر طبیعی خود نیز تحت تاثیر جو سازی ها منحرف نشود زمینه ساز توسعه همه جانبه کشور خواهد شد.اما به سان هر موجود زنده دیگری که در معرض آسیب است این موجود نیز چناننچه نقد و آسیب شناسی نشود احتمال بیماری و تلف شدنش دور از انتظار نخواهد بود.
پس در اولین قدم باید به هر صاحب فکر و قلم و نظری حق داد که شرایط جدید را نقد کند. حتی نباید از نقدی که به تخریب نیز کشیده شود ترسید؛ چرا که هر پروپاگاندایی در صورتی که در سطح جامعه مصداق و زمینه نداشته باشد نمی تواند آسیبی برای یک وضعیت محسوب شود. پس مدارا و تحمل مخالف به مثابه یک روش مدیریتی باید سرلوحه کار مدیران جدید باشد.
اما این به معنای نگاه فله ای به همه نیروهای موجود در جامعه نیست. به هر حال جریان برنامه داری مورد اعتماد مردم قرار گرفته ونمی توان به بهانه استفاده حداکثری از نیروها و فرا جناحی بودن و این گونه شعارها از نیروهای فاقد انگیزه و اعتقاد به مدارا و اعتدال در مناصب مهم و حساس استفاده کرد؛ چرا که نتیجه مورد نظر حاصل نخواهد شد. منتقد و حتی تخریبگر حق دارد از دیدگاه و پایگاه خود شرایط جدید را مورد نقد قرار دهد و حتی به حسب عادت مالوف خود، برای اصلاح طلبان و اعتدالیون مسئله سازی کند. تدبیر همین است که داوری در مورد مسئله سازها و مسئله دارها با مردم باشد.